مهم ترین دارایی بانتن [ فصل ۳ ]
فصل ۳ پارت ۲
از زبان کوکو:
هینا علایق و سلیقه مختلفی داره ولی زود گول میخوره چون تنهاس
ولی واقعا شبیه اکانس انگار ک اکانه دوباره زنده شده انگار پیداش کردم
ولی مایکی نمیزاره بش برسم
میدونم حتی اگه کاری کنم هینا از مایکی خسته شه مایکی تبدیل به یاندره میشه و هینا رو اذیت میکنه من اینو نمیخوام
ولی باید ....
کاکوچو: به چی انقدر فکر میکنی؟
کوکو: هیچی ... فقط.. دلم برای اکانه تنگ شده همین
کاکوچو: اها... خب سخته ولی باید یاد آوری کنم داشتن احساسات ت بانتن ممنوعه
کوکو: اینو خودم میدونم کاکوچو
از زبان هینا: بعد کلی آب بازی با مایکی تصمیمی گرفتیم بریم فیلم ببینیم
وارد اتاق شدیم و رو تخت نشستیم و هر دو به روبرو زل زدیم تا وقتی فهمیدیم
مایکی و هینا: فیلم کو ؟
هینا : من میرم خوراکی بیارم ت هم فیلم انتخا....
مایکی: من میرم خوراکی بیارم ت فیلمو انتخاب کن
هینا: باشه باشه * با خنده *
مایکی رفت خوراکی بیاره منم به این فکر کردم ک چقدر کنارش خوشحالم هر چقدر ت مدرسه اذیت شدم هر چقدر خانوادم اذیتم کردن هر چقدر تنها بودم الان ... مایکی.. داره جبران میکنه.... احساس میکنم خوشبخت ترین آدم رو کره زمینم
شایدم واقعا هستم به هر حال اون فرشته ی ترد شدس
مایکی: به چی انقدر عمیق فکر میکنی هینا؟
هینا: به ت ... به اینکه چقدر برام ارزش مندی به اینکه اگه نباشی من نابود نیشم* سرخ*
مایکی: منم عاشقتم هینا و قول میدم نزارم ناراحت باشی
هینا: حیحی* خنده*
مایکی: خب فیلم چی شد؟
هینا: ای وای یادم رفتتتت
و مایکی برای اولین بار بعد از ۴ یال بلند خندید
چون ت این ۴ سال حتی لبخندم نزده بود لباش عادت نداشت واسه همون کنار لبش
ترک خورد و خون اومد ولی همچنان به خنده ادامه داد
منم متوجه خون کنار لبش نشدم و خندیدم اما وقتی فیلمو انتخاب کردم و برگشتم سمتش دیدم لبخند چشم بسته ای زده و خون لبش هم داره خشک میشه
نمیدونستم چیکار کنم برای همین سریع بو.....سی......دم.......ش
وقتی ازش جدا شدم خون کنار لبش پاک شده بود محکم بغلم کرد
مایکی: هینا... من ترو خیلی خوب میشناسم ... همه ی عادات خوب و بدت رو میدونم .... واقعا دوستت دارم حتی اگه ت ازم متنفر شی بازم من عاشقت میمونم... میدونم ممکنه هر لحظه کنترلم در برا و تبدیل ب ی هیولا شم اما اگه هیولا ها تنها باشن وحشی تر میشن درسته؟
و سرش رو آورد زیر گردنم یجورایی رو ترقوم
ازت خواهش میکنم کنار این هیولا بمون و نزار وحشی تر بشه... رامش کن هینا ... هیولای درون منو راه کن و تنهام نزار ... هیچ وقت
هینا: قول میدم هیچ وقت ترکت نکنم و همیشه کنارت باشم
حتی اگه تبدیل به ی هیولا بشی من بازم دوستت دارم و ازت حمایت میکنم قول میدم مایکی... ترکت نمیکنم.... هیچ وقت
ادامه دارد
لایک و فالوووووو
از زبان کوکو:
هینا علایق و سلیقه مختلفی داره ولی زود گول میخوره چون تنهاس
ولی واقعا شبیه اکانس انگار ک اکانه دوباره زنده شده انگار پیداش کردم
ولی مایکی نمیزاره بش برسم
میدونم حتی اگه کاری کنم هینا از مایکی خسته شه مایکی تبدیل به یاندره میشه و هینا رو اذیت میکنه من اینو نمیخوام
ولی باید ....
کاکوچو: به چی انقدر فکر میکنی؟
کوکو: هیچی ... فقط.. دلم برای اکانه تنگ شده همین
کاکوچو: اها... خب سخته ولی باید یاد آوری کنم داشتن احساسات ت بانتن ممنوعه
کوکو: اینو خودم میدونم کاکوچو
از زبان هینا: بعد کلی آب بازی با مایکی تصمیمی گرفتیم بریم فیلم ببینیم
وارد اتاق شدیم و رو تخت نشستیم و هر دو به روبرو زل زدیم تا وقتی فهمیدیم
مایکی و هینا: فیلم کو ؟
هینا : من میرم خوراکی بیارم ت هم فیلم انتخا....
مایکی: من میرم خوراکی بیارم ت فیلمو انتخاب کن
هینا: باشه باشه * با خنده *
مایکی رفت خوراکی بیاره منم به این فکر کردم ک چقدر کنارش خوشحالم هر چقدر ت مدرسه اذیت شدم هر چقدر خانوادم اذیتم کردن هر چقدر تنها بودم الان ... مایکی.. داره جبران میکنه.... احساس میکنم خوشبخت ترین آدم رو کره زمینم
شایدم واقعا هستم به هر حال اون فرشته ی ترد شدس
مایکی: به چی انقدر عمیق فکر میکنی هینا؟
هینا: به ت ... به اینکه چقدر برام ارزش مندی به اینکه اگه نباشی من نابود نیشم* سرخ*
مایکی: منم عاشقتم هینا و قول میدم نزارم ناراحت باشی
هینا: حیحی* خنده*
مایکی: خب فیلم چی شد؟
هینا: ای وای یادم رفتتتت
و مایکی برای اولین بار بعد از ۴ یال بلند خندید
چون ت این ۴ سال حتی لبخندم نزده بود لباش عادت نداشت واسه همون کنار لبش
ترک خورد و خون اومد ولی همچنان به خنده ادامه داد
منم متوجه خون کنار لبش نشدم و خندیدم اما وقتی فیلمو انتخاب کردم و برگشتم سمتش دیدم لبخند چشم بسته ای زده و خون لبش هم داره خشک میشه
نمیدونستم چیکار کنم برای همین سریع بو.....سی......دم.......ش
وقتی ازش جدا شدم خون کنار لبش پاک شده بود محکم بغلم کرد
مایکی: هینا... من ترو خیلی خوب میشناسم ... همه ی عادات خوب و بدت رو میدونم .... واقعا دوستت دارم حتی اگه ت ازم متنفر شی بازم من عاشقت میمونم... میدونم ممکنه هر لحظه کنترلم در برا و تبدیل ب ی هیولا شم اما اگه هیولا ها تنها باشن وحشی تر میشن درسته؟
و سرش رو آورد زیر گردنم یجورایی رو ترقوم
ازت خواهش میکنم کنار این هیولا بمون و نزار وحشی تر بشه... رامش کن هینا ... هیولای درون منو راه کن و تنهام نزار ... هیچ وقت
هینا: قول میدم هیچ وقت ترکت نکنم و همیشه کنارت باشم
حتی اگه تبدیل به ی هیولا بشی من بازم دوستت دارم و ازت حمایت میکنم قول میدم مایکی... ترکت نمیکنم.... هیچ وقت
ادامه دارد
لایک و فالوووووو
۱۲.۵k
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.